ازهرچی پسره نامردبدم میاد

پسرگفت: اگر میخواهی با هم بمانیم باید همه جوره با من باشی.

دخترک که به شدت پسر رو دوست داشت گفت: باشه عزیزم هرچی تو بگی.

پسرک دختر را عریان کرد، دخترآرام میلرزید ولی سخن نمیگفت میترسید.

میترسید عشقش ناراحت شود..پسرک مانندابری سیاه دختر را به آغوش کشید.

و بدون کوچیکترین بوسه شروع کرد.. دخترک آهی کشید.

و پسرک مانند چرخ خیاطی بالا و پایین میشد.

دخترک بدنش میسوخت ولی صدایی نمیداد.

پسرم چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد،دخترک بالبخند گفت: آروم شدی عروسکم!

پسرک آروم خندید و لباس هایش را پوشید و رفت.

دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت زنگ زد وگفت: سلام عشقم.

وپسرک مثل همیشه نبود و تنها گفت: دیگر بمن زنگ نزن و قطع کرد.

دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آروم گریست.

 

...چند سال گذشت/تبریک میگویم به پسرک! همان دخترک زیبا شد فاحشه قصه..

 

 

 

 

 

 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, |